...شايد يه وبلاگ

 آدم ها سه دسته اند

دسته اول افرادی که در فعالیت های اجتماعی و کاری موفق اند.(مانند بیل گتس و ......)

دسته دوم افرادی که در زندگی خود موفق هستند.(افرادی که تشکیل خانواده می دهند و همیشه رازی شاد هستند, مانند خیلی ها .....)

دسته سوم افرادی که هستند که در دسته اول هستند نه دسته دوم.

(نظر شخصی)

شاید تو کارم موفق بشم اما . . . .


ارسال شده در تاریخ : 24 / 5 / 1393برچسب:, :: 23:45 :: توسط : بهزاد

 با پدرم رفتم سيرك توي صف خريد بليط يه زن وشوهر با چهاربچشون جلوي ما بودند

كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند…
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیط ها رابهشون اعلام کرد . ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت معلوم بود که مرد پول کافی نداشت. و نمیدانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید . ناگهان پدرم دست در جیبش برد و  یک اسکناس صددلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه ميكرد گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد…
بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم 
 آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم .
ثروتمند زندگی کنیم به جای آنکه ثروتمند بمیریم…

ارسال شده در تاریخ : 19 / 5 / 1393برچسب:, :: 5:0 :: توسط : بهزاد

 ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ !
ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ !
ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ
ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ !
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ؟ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ !
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟ ﺁﺭﺍﺩ
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ !
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ
ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ! ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ ! ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ
ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ !
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ !
ﺷﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ
ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ
ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ !
ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !


ارسال شده در تاریخ : 18 / 5 / 1393برچسب:, :: 1:18 :: توسط : بهزاد


یکی آرزو هایش را نقاشی می کرد

 

 

یکی برای آرزو هایش تلاش می کرد

 

 

نمی دانم اعتقاد اولی قوی بوده است یا تلاش دومی کم بود ،

چون که اولی زود تر به آرزو هایش رسید

 

 

 

"شاید هم عدالت خداست"


ارسال شده در تاریخ : 18 / 5 / 1393برچسب:, :: 1:12 :: توسط : بهزاد

 

 

 

سكوت.......

 

 

 

 

خيلي وقته اينجا هم مثل .... ساكت شده

 

 

 

 

نه خواننده هايش را به خنده مي اندازه

 

 

 

 

نه  مخاطب آنچناني داره

 

 

 

 

ياد اولين روز ها بخير ....

 

 

 

 

كلي مخاطب بود

 

 

 

 

كلي داستان هاي خنده دار بود

 

 

 

 

از وقتي اسم وبلاگ از "شايد يه وبلاگ" به "دل نوشته" تغيير كرد

 

 

 

 

بيشتر پست ها دلي شد

 

 

 

 

دلي كه خونه مثل الان

 

 

 

 

نمي دونم چه بايد كرد

 

 

 

 

شايد بايد اسم را تغيير داد به همون قبلي

 

 

 

 

شايد هم بايد خيلي چيز ها را تغيير داد

 

 

 

 

مثل فكر،ديد،"هدف" ، ......

 

 

 

 

يه زمان هركي به اين وبلاگ مي اومد فقط مي خنديد

 

 

 

 

اما الان كمتر كسي پيدا مي شه

 

 

 

 

اما همه چيز در اين دنيا يه روي خوب داره يه روي بد

 

 

 

 

خوبي اين اتفاق اين بود كه دوستان اصلي و فهميدم

 

 

 

 

كساني كه نيمه هاي شب با موبايل وارد وبلاگ مي شن و هر جوري شده كامنت مي ذارن تا بفهمونن تنها نيستم

 

 

 

 

يا كساني كه تو اوج گرفتاري ميان و مي گن تنها نيستم و دلداري مي دن

 

 

 

 

يا كسي كه اصلا نمي دونه موضوع چي هست اما دعا مي كنه كه همه چيز خوب بشه

 

 

 

 

اين دوستان هستن كه اين وبلاگ هنوز هم هست

 

 

 

 

چون اين دوستان واقعي هستند و از عزيز هستند

 

 

 

 

مي خواهم يه خبر خوب بدم

 

 

 

 

يه خبر خوب حداقل براي خودم خيلي خيلي خوب

 

 

 

 

بعد از اينكه در شركت داده پردازي خوارزمي استخدام شدم

 

 

 

 

دارم در مسابقات خوارزمي هم شركت مي كنم

 

 

 

 

اين واسه خودم خيلي خوبه

 

 

 

 

شايد مقامي هم نيارم

 

 

 

 

اما بعضي وقت ها كبيرت با همون شعله كوچكش آتيش هاي بزرگي را روشن مي كنه

 

 

 

 

يا علي

 



ارسال شده در تاریخ : 11 / 5 / 1393برچسب:, :: 12:59 :: توسط : بهزاد

اگر درد داری تحمل کن

روی هم که تلنبار شد

دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست

کم کم خودش بی حس میشود!

افتاد اتفاقي كه نبايد مي افتاد

عيدتان پيشاپيش مبارك

خيلي واسم دعا كنيد

خيلي ناز به دعا دارم

 


ارسال شده در تاریخ : 6 / 5 / 1393برچسب:, :: 13:38 :: توسط : بهزاد

از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره … شیش هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون ! اون موقع از دستش عاصی بودم چون واقعا اذیتم میکرد. یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم ؛ نوشته بود که اگه میخوای دیگه اس ندم بهت یه چیزی بگو. بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست براش فرستادم چون واقعا دیگه نمیخواستم اس ام اساشو ببینم.

خلاصه از اون به بعد دیگه اس نداد ؛ نمیدونم اصلا چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت ، اصلا انگار نه انگار که منم هستم ! به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس ام اس هاش تنگ شده. اگه الان اینارو میخونی ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی ، قول میدم بچه ی خوبی بشم !
هم تو مسابقه ها شرکت کنم ، هم آهنگ پیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال ، برنده ۱۰۰تومن اعتبار هدیه داخل شبکه شم …
ایرانسل دوسِت دارم !


ارسال شده در تاریخ : 6 / 5 / 1393برچسب:, :: 12:56 :: توسط : بهزاد

درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 211
بازدید کل : 260518
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1


Alternative content