...شايد يه وبلاگ

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
مرد جوان: مرا محکم بگیر
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی
سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه
روز بعد روزنامه ها نوشتند
برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه
که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد،
یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن
جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت
و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش
رفت تا او زنده بماند
و این است عشق واقعی. عشقی زیبا   

 

   برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

 

 نظرشخصي من اينه كه ديگه از اين آدما پيدا نميشه هيييييييييييييييييييي

 

شما همنظرتونو حتما برام بنويسين خوشحال ميشم

 

البته كسي ناراحت نشه هاااااااااااا  نظر شخصي خودمه...........


ارسال شده در تاریخ : 18 / 8 / 1390برچسب:داستان,عشق, :: 15:45 :: توسط : بهزاد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 711
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 716
بازدید ماه : 1126
بازدید کل : 261433
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1


Alternative content